مامانی تقدیم میکند
دیروز عید فطر بود ماه رمضان خیلی سریع گذشت مثل همیشه با اون حال و هوای محشرش و به ما خیلی خوش گذشت چون هیچ افطاری رو خونه نموندیم ماه پر برکت و خوشگلی بود ولی تموم شد خداااا جونم خونه زندگیت آباد زحمت دادیم خدایا شکرت که قسمت کردی یه ماه رمضون دیگه ای رو هم مهمونت باشیم
تابسونو نصف کردیم و تقریبا هر روز پارک میریم اگه هم دوتایی نریم شب با بابایی میریم ماه رمضونو که هر شب پارک بودیم وای که شبهای قشنگی بود
این رو زها خوب غذا نمیخوری و همه چی رو با نوک زبونت مزه میکنی اگه خوشت نیومد نمیخوری من دلم میخواد نوک زبونتو بخورم تا راحت بشم از حرص غذا نخوردنت
همه چی میگی ولییییییییییییییی هنوز جمله بندی نداری
عاشق لودری و به خاطر پل سازی روگذر و زیر گذرهای انبوهی که تو شهرمون داره اتفاق میوفته و همشونو تو مسیر خونمونه خیابونها پر لودر و کامیون و خاک بردار و... برا همین ما خیلی کیف میکنیم و مثل مهندسای ناظر میستی نگاه میکنی
تا صدای ماشین بزرگ بیاد یا هواپیما باید زود ببرمت بالکن ببینیش تو آسمون هواپیماهایی رو میبینی که ما اصلا متوجهشون نمیشیم قربونت برمممم
اونقدر کارات و شیرین زبونیات با نمکه و زیاد شده که میتونم بگم الان تو زندگیم منبع شادیم فقط شمایین
1 ماهی میشه که تقریبا نصف روز بدون پوشک هستی و حتی تمام شبو. قصدم باز کردن پوشک برا همیشه نیست فقط چون هوا گرمه دلم برات میسوزه چون عرق میکنی و منو میکشی تا همه جیشتو تو دستشویی بکنی
عاشق باغ آقاجونی و بهش میگی ادوو باغ تا میرسیم اونجا میگی بریم گاو پیدا کنیم و ببینیمش و صداشو در میاری رفته بودیم باغ عمه ناهید اونجا هم گوسفند دیدی و بهش بز میگفتی و صداشو در میاوردی که خیلی خنده داربود یه شبم موندیم.
تو یه پست جداگونه دایره لغاتی رو که به کار میبری رو مینویسم.
یه شب حسین بابا که طبق معمول هر شب ماه رمضون میرفت مسجد برا نماز و چون شما عاشق نماز و مسجدو اذانی از بابایی خواستم شما رو هم با خودش ببره ولی بعد نماز چون میدونستم نمیذاشتی کسی مهرش پیش روش باشه حسین بابا و بابایی میگفتند همه به کارهای شما نگاه میکردنند و کسی به حاج اقا توجه نمیکرد کلید جا کفشی همه رو بر میداشتی ولی میدونستی که کدوم ماله کیه و ماله هر کی رو به خودش پس میدادی آییییی بدو بدو کردیو کلی ثواب بردی
هر جا نماز خوندت بگیره همون جا شروع میکنی به نماز خوندن حتی روی آسفالت و سیمان
عاشق بازی کردن با موهام هستی عزیز دلم مخصوصا وقتی خیسن شونه رو میگیری دستت و موهامو شونه میکنی . عاشق دستمالی هستی که خیس باشه میندازی دور گردن کوچولوت و برا خودت بازی میکنی. رو شکم بابایی ترامبولین میکنی قایم موشک بازی میکنیم و هر بارش همون جای قبلی قایم میشی؛ وقتی غذا درست میکنم میایی از کابینت پایینی برام زرد چوبه و نمکو میدی تا به غذا بریزم هر بارم میگی: مامان بیا غذوووووو اینو
تو ماشین میذارمت صندلی خودت بشینی ولی نمیذاری کمربنددتو ببندم بعد اینکه راه افتادیم مسیرمون طولانی شد یا تو ترافیک موندیم راه میوفتی توی ماشین اینورو اونور رفتن میایی جلو میشینی یا از پشت شیشه عقب بیرونو نگاه میکنی یا میای میشینی رو کنسول بین دو صندل کنار خودم اونقدر با نمک میشیم رو صندلی جلو هم میشینی کمربندتو میبندم زودی حوصلت سر میره میخوایی بری تو صندلی خودت یا هم میری رو کنسول میخوایی شیشه سقفو باز کنی حالاااااااااااا من چجوری با این فعالیتهای شما رانندگی میکنم خدااااااااااااا داند البته همون اول کار یه شیر توت فرنگی میدم دستت مثل مهماندار هواپیما که اولش پذیرایی میکنن
21 ماهگیتو تموم کردی و وارد 22 ماهگی شدی و کم مونده تا 2 سالت بشه الهی مامان قربونت بره عسلم فندوقم جوجه بلبل خونم الهی همیشه ور دل مامانی باشی عاشقتم دوستت دارم والسلام
اینجا خودت گفتی :مامانی عکسسسسسسسسس منم عکس گرفتم ازت عزیزیم اونقدر شیرین گفتی عکس که باغبان پارک گفت: خانوم تو رو خدا از این بچه عکس بگیرین
این همون ماشینیه که تو بهار تهران دیدم نخریدم برات گفتم گرونه امدم زنجان جریمه شدیم برا سرعت غیر مجاز یه روز رفتم برات اسباب بازی بخرم دیدمش و خریدم به کوری چشم اون مامور راهنمایی رانندگی در عکس موجود بوفه کمد خالی میباشد چون شما هر روز خالیش میکنی مامان شب پرش میکنه تازه خیلی از اسباب بازیهاتو جمع کردم گذاشتم تو کمد درش چسب زدم چون باهاشون بازی نمیکنی منم کنار گذاشتمشون تا موعدشون بیاد و برات جذابیت داشته باشن با یه تیکه اهن گرازه خیلی بهتر بازی میکنی تا با ماشینات
خیلی دوستت دارم عزیزم خدا شما رو برا من حفظ کنه چون بدون شما میمیرم
خدایا متشکرم به خاطر همه چی