تولد 2 سالگی قند عسل من
3 روز پیش تولدت بود گل نازم پنج شنبه 2 آبان مصادف با عید غدیر که یک شب مونده به تولدت اشک تو جمع بود و ذوق میکردم انگار دوباره میخواستم به دنیا بیارمت بماند اونقدر خاطره روز زایمانمو مرور کرده بودم که بهم تلقین شده بود و دلم درد میکرد و استرس داشتم و پایین شکمم تیر میکشید تاااااااااااازه انگار یه نینی هم تو شکمم تکون میخورد والاااااااااااااااااا یچیزی تو دلم اینور و اونور میرفت و لگد میزد بعد همون اشکهای اماده چشمم که منتظر یه بهانه برای سرازیر شدن داشتند پیدا شدو آآآآآآآآآآآآآآآآآآی گریه کردم هی بوست میکردم و فشارت میدادم تو سینم و از ته دلم مامانم مامانم الهی قربونت برم میگفتم یعنی بچه آدمی زاد اینقدر شیرین میشه؟
خدایا به اندازه همه دنیا به علاوه حتی اونجاهایی که نیافریدی در آینده میخوایی درست کنی و بیافرینی یعنی به اندازه همه کل جهان از شما سپاسگذارم پسرم سالمه و همونی هست که همیشه آرزوشو داشتم یعنی از بچگی دوست داشتم تو رو داشته باشه پسر گلم تو خاله بازیهام مادره پسری بودم که الان هستم
امسال تولدتو با یک روز تاخیر جشن گرفتیم روز جمعه مهمونامونم خاله ها و دایی عمه و مادر بزرگ پدر بزرگهات بودنند رفتیم رستوران حاجی بابا شام خوردیم همون جا هم کیکتو خوردیمو خیلی خوش گذشت مخصوصا به شما و رعنا و ال آی و آیلین کلی تو رستوران بدو بدو و شلوغی کردین، اونقدر از شمع فوت کردن خوشت میاد که نمیذاشتی شمعها رو در بیاریم تا بخوریمش کیکت خیلی خوشمزه بود عزیزم.
بعد هم با کلی کادو و پولللللللللل برگشتیم خونه همه رفتند خونشون ما رفتیم خونه نجیب مامان تا چای بخوریم بقیه تولدو ادامه دادیم چون بابایی مهربونت یادش رفته بود فشفشه ها رو رو کیکت بذاره ما هم دوباره گذاشتیم رو باقیمونده کیک و دوباره از نوع
اون شب خیلی خوش گذشت بهمون مخصوصا به خانواده 3 نفریمون بابات فکر میکرد پدره داماده و من فکر میکردم خوشبخترین نیر دنیام
ولییییییییییییییییییییییی جای یه نفر خیلی خالی بود چند بار سر میز خواستم بگم ترسیدم خواهرم دلتنگ بشه اونم کسی نبود غیر از زهراااااااااااااااااااای نازنینم که تو کیش زندگی میکنه الهی خالت قربونت بره دلم برات تنگ شده کاشکی دوباره زودی بیایی یاده این افتادم هر بار کلی میگیم زهرا کی میایی؟ تا میاد ازش میپرسیم ایشالله کی میرین؟ البته جای علی آقا هم خالی بود تا با مرتضی و زاهد بلند بلند حرف بزنند تا صداشون رستورانو بر داره
پسر دو ساله من با همه دنیا عوضت نمیکنم و به خاطرت هر کاری میکنم امیدوارم سالیان درازی برات مادری کنم مثل 120 سال اولاد سالم و صالحی باشی و خدا همیشه نگهدارت باشه همیشه فرشته های مهربون مواظبت باشن حتی حتی وقتی بغل خود من هستی
روز تولدت که رفتیم برات کادو بگیریم
روز تولدت نهارو رفتیم بیرون این تنها عکسیه که توش شبیه روح نیوفتادی از بس در حال تکون خوردنی
قبل فوت کردن داشتی آرزو میکردی عشقمممممممممممم
من خاله اینهام البته زهرا و رضا و پویا و محمد تو عکس نیستد