پایان 23 ماهگی کم مونده به تولدت
الان که برات مینوبسم بعد از ظهر ساعت 5 هست و شما خوابیدین 30 شهریور یعنی فردا تابستون داغ با همه خاطرات خوبش تموم میشه و وارد فصل پاییز بهترین فصل زندگی من میشیم فصلی طلایی که زندگی من رو همرنگ خودش طلایی کرد و پسر نازنینم تو این فصل به دنیا اوردم ، تنها کار مفیدی که تو دنیا انجام دادم مینویسم و هی بهت نگاه میکنم که مثل فرشته ها خوابیدی انگار نه انگار 20 دقیقه پیش مثل زلزله متحرک اینورو اونور میرفتی خیلی خوشحالم که پاییز رو برام دوست داشتنی تر کردی . منو پدرت پاییز ازدواج کردم (آبان) 6 سال بعد بازم پاییز (آبان) افتخار پدرو مادر شدنو بهمون دادی عاشقتیم عزیزم
تابستون امسال خیلی آتیش سوزوندی کلی خوش گذروندی بر عکس پارسال که پارک رو نمیشناختی امسال عاشقش بودی و هر روز پارک میرفتی به قول خودت باکس عاشق باغ آقاجون هستی به قول خودت ادوو باخ و تمام تابستونها 5 شنبه شبها میرفتیم باغ و جمعه عصر برمیگشتیم. پسر خوبی هستی ولی خیلی شیطونی میکنی و گاهی از دستت پریشون میشم عاشق آب بازی، خاک بازی، پرتاب سنگ به رودخونه یا جوب، پاره کردن دستمال کاغذی، صحبت با تلفن ساعتها، روشن و خاموش کردن چراغها، جارو کشیدن دستمال کشیدن اونم باید خیس باشه، رو شکم بابای نشستن و پریدن،ماساژ دادن،قایم موشک بازی،عاشق پراید و تراکتور و هواپیما و کلا ماشینهای بزرگ
عاااااااااشق آب هویج (آب هاویچ) آب طالبی( آبدا) و ادامس ( آمازا) هستی هر روز منو کچل میکنی و ازم آب هویج میخوایی تازه کمکم میکنی یک لیوانو نیم میخوری و همیچین کیف میکنی ادم دلش میخواد هویج بشه گاهی هم توش بستنی میزنم کلی ذوق میکنی ولی هفته ای بیشتر از 3 روز بهت نمیدم
شبها که میایم خونه سر کوچمون سوپری داریم باااااااااید بریم به قوا شما از عمو قاقا بستنی بخریم هر چقدر میگیم دیشب 10 تا خریدم تو یخچاله دست بر نمیداری و ما کوچه رو دنده عقب بر میگردیم و این هر شب تکرار میشه اگه یه شب نریم عمو قاقا نگران میشه
خیلی کارات با مزه شده خیلی خواستنی شدی ماشالله هزار ماشالله با هوشم هستی از سر خیابون هر کی رد بشیم اسمشونو میگی تو ماشین اسم ماشینهای توی خیابونو میپرسی این این این یعنی اسمشو بگو همه سمندها ، پرایدها و 206 ها رو میگی گاهی تعجب میکنیم که رنگشونم عوض بشه باز میشناسی و همچنان هر روز از بالکن ماشین زباله رو تا صداش میاد (ماش زوباله) رو نگاه میکنیم اتوبوسو نمیگم که هلاکشی اتوبوس مدرسه شده تکه کلامت برا همین هر دو هفته یه بار برات ماشین میخرم کامیون ماشین زباله اتوبوس لودر این بارم نوبت ماشین پلیسه به موتور هم موتوخ میگی که بابایی عاشق این طرز گفتنته خلاصه عشق ماشین داری عزیزم
صبح که بیدار میشی میگی نیم یو یعنی نیم رو میخوای گیدو یعنی نون پنیر گردو میخوایی
قربونت برم شما از بابایی خوش غذاتری اخه شما رو من تربیت میکنم بازم بازم
از ماه رمضان شروع کردم شما رو از پوشک بگیرم تا حدودی موفق شدم هر بار میریم دستشویی جیشتو میکنی و لی پیپیتو هنوز موفق نشدم زمانهایی که ایشون تشریف میارن رو پوشک میشی تمام شب بدون پوشک میخوابی اخ که چه کیفی داره البته نصف شب تا میفهمم وول میخوری میبرمت دستشویی این اصلا کیف نداره چون از خواب خوش باید بگذرم جالب اینجاست اگه بیرون باشیم جیشتو نگه میداری تا نبردمت دستشویی نمیکنی ولی تو خونه راحتی اگه بیاد و من غفلت کنم تشریفشو میریزی بیرون
از حموم که میارمت بیرون تا حوله رو سرت گذاشتم میگی شربت اونم بادرنجبو
یک ماه پیش خونه مامان نجیب که تازه خونه تکونی کرده بود اونم اساسی رفتی تو اتاق جیش کردی منو بابایی زود قایمش کردیمو رفتیم طبقه پایین چون تابستونها خنکتر میشه اونجا میشینیم 3 ساعت بعد تا امدیم بالا رفتی دست مامانمو گرفتی بردی اتاق گفتی: ماماجی من جیش اینهاشش من اینجوری شدم و اینجوری هم خندم میگرفت هم نمیدونستم چی بگم فرشم تازه شسته بودن مامانم چیزی نمیگه بهت ولی من پنهان کرده بودم اخه بچههههههه الهی قربونت برم من.
این چندمین روزه که دارم مینویسم اخه نیست مطلبم طولانیه
عزیزم جند شب پیش امدم کلی مطلب اضافه کردم زدم عدم نمایش تا کاملش کنم با عکس ولی سیو نکرد که نکرد الان هیچی به ذهنم نمیرسه دیر آپ کردنم همینا رو داره
عکس میذارم اگه چیزی یادم افتاد میام مینویسم
گوشت اماده میکنی برا کباب تا بریم باغ بخوریمش
اینجا هم داری میپزیشون عزیزم
باغ آقاجون نزدیک فرودگاهه هواپیماها از بالای باغ رد میشن پنج شنبه شبها که میریم باغ فردا صبحش بعد صبحانه نزدیکیهای 12 ظهر میریم درست جایی می ایستیم که هواپیما میخواد بره رو باند تا فرود بیاد البته بیرون فرودگاه چون دیوار داره عاشق هواپیمایی البته منو بابایی هم اینم یکی از تفریحهای ما شده
شیر میخوری به گاوها نگاه میکنی
عسلم داره سیب زمینی سرخ کرده میخوره که باباش براش سرخ کرده
عاشق هر چیزی که بتونی ازش بالا بری درخت، ماشین،دیوار
قربون اون شلوارکت برم که بابای تا سینت کشیه بالا
به این کار خطرناکی که بابایی میکنه و مامان نجیب ازش میترسه شما havooo میگی یعنی هوا
بابایی فرصت طلب اونقدر دوست داره یکی پشتشو ماساژ بده پسر کوچولوی من این کارو براش میکنه
خودت همشونو ردیف میکنی بعد میشینی بینشون برا همشونم اسم گذاشتی
مامان جون نمیدونم چه لذتی داره اخه این کار بزرگ که شدی برام بگو
هر روز 10 بار میگی آب هاویج بابایی زنگ میزنه اول میگی بابا هاویج یعنی هویج بخر با اینکه یخچال پره
اول یکم پیاده باهاش بازی میکنی بعد سوارش میشی اونم نه یک دور ولی مسئولش هیچ وقت پول دور دومی رو از نمیگیره پسر شیرینم
یعنی به هر چیزی که گرده و حول محور خودش میچرخه یا حتی گرد نیست ولی میچرخه علاقه داری
مغازه بابایی هر کاری دلت خواست میکنی عاشق این کاری و کلی کیف میکنی
این دستگاه پز یا کارت خوان بیچاره تا خونمونم هم امد تازه کارتم میکشی
بابایی یه عالمه از اینها داره اینم ماله شما البته فرداش برد حیف شد چون شما رو چند لحظه یه جا میخکوب میکرد
امیدوارم پاییز خوبی داشته باشیم هر روزمون طلایی هر روزمون سرگرم کننده هر روزمون عشق و هر روزمون اینجوری بگذره که منو دق بدی با کارهای خطرناکی که میکنی و سالم و سرحال باشی و هیچ روزم بدون و هیچ روزم بدون نظر پر لطف و محبت خدای مهربونم نگذره .
و ماه دیگه که تولدته و از الان هیجان دارم و دل تو دلم نیست انگار میخوام دوباره به دنیا بیارمت فکر کنم تا اخرین روز زندگیم روز به دنیا امدنتو فراموش نکنم خدایا چقدر شما مهربونی شکرت و این محبتت رو شامل حال هر زنی بکن.
اهان اینم فراموش نمیکنم که چند تا از روژهای مارکمو با خاک یکسان کردی یادم باشه وقتی برا خودت مردی شدی تحصیلاتتو تموم کردی و صاحب شغل و درآمدی شدی (انشالله) ریش در اوردی و دوست دخترهایی برا خودت داشتی مردی که مادر بهت افتخار کنه و بوی تن مردانتو حس کنه وقتی که صدای بم و کلفتت منو به خودم بیاره که پسر کوچولوی روژ خراب کنت حالا برا خودش پهلونی شده اونموقع یادت بندازم تا برام عوضشو بخری .
خدا جونم از همه نعمتهات سپاسگذارم