17 ماهگی
ای گل نازم الان که برات مینویسم عصر جمعه هست ساعت 7 شما و بابایی رو فرستادم خونه مادر بزرگ پدری تا یخورده استراحت کنم خیلی خستم حوصله ندارم بی خودی نمیدونم چرا شاید بدنم ضعیف شده چون اصلا به خودم نمیرسم آشپزخونه رو از دیشب تعطیل کردم فقط برا شما غذا درست میکنم و خودمون از بیرون میخوریم رستورانها و فست فودها غذاشونو کم کیفیت کردن اصلا بهم نچسبید.
دو روز بود که صبح با بابایی میرفتیم و بعد شام بر میگشتیم خونه مامان نجیب بودیم. دیروز رو از صبح تا شب خونه بودیم دیشبو خوب نخوابیدم بعد نهار هم تا خواستیم بخوابیم شما بیدار شدی و من الان اینجوریم اینجوری هم هستم و اینجوری و و و خلاصه چه مرگمه نمیدونم
خونه رو خونه تکونی کردم تموم شد میخوام خونه تکونی دلمو بکنم ولی نمیشه شاید برا همین کلافه هستم چون حتما باید این کارو بکنم خیلیییییییییییی مهمه برام خصلتو خوب میدونم تا کاری رو که دلم میخواد بکنم ولی نتونم اروم و قرار نخواهم داشت حتی اگه 3 سال طول بکشه اره گلم این یکی از اخلاقهای بد مامانه بی خیال بودن رو بلد نیستم نباید زندگی رو سخت گرفت تو زندگی به یه ورم رو باید زیاد بگم
خیلی حواص پرت شدم تصمیم دارم در یک مطلب سوتیهای خودمو بنویسم ماشین آقاجونو تو حیاط پارک کردم کلید ماشینو گذاشتم تو جیبم امدم الان 2 روزه بی ماشین شدن بارها و بارها اب گذاشتم تو کتری تا برا خودم چای درست کنم امدم دیدم ابشو کشیده میدونی گلم مامان خیلی چایی خوره ولی در حسرت یه چای داغ موندم.
با اینکه من به تغذیه شما خیلی میرسم و خیلی نکاتو رعایت میکنم ولی این مامان خودم از بس غذای شما رو بهم سفارش میده که من هی میگه بادوم میدی بچه بخوره بادوم بریز تو فرنیش لیمو شیرین میدی بهش شما هم به عملیات اب لیمو گرفتن میگی فیس فیس و یه صبح یه شب یکی براش اب بگیر اییی خدااااااا
میگه ببرش پارک هر روزززززززززز با خودت خوراکی بردار مخصوصا سیبو و موز رو خیلی تاکید میکنه تو پارک بده بخوره بچه چند روز پیش شما رو بردیم پارک آآآآآآآآآآی کیف کردی بماند که تو پارک به پسر که زانوی غم بغل کرده بود میرفتی و ادای گریه کردن در میاوردی یعنی این جوان داره گریه میکنه اونم با تعجب به شما نگاه میکرد که این بچه چرا داره گریه میکنه الکی
وقتی بهم مامانی میگی اونقد اروم میشم روزی هزار بار باعث میشی بخندم راستی امروز فهمیدم اگه من روزی 100 بار نبوسمت میمیرم شما هم از من یاد گرفتی هی از لبام میبوسی از پام از دستم الهی مامان سر تا پا وجودش رو فدات کنه البته این عادتو کاشکی ترک کنی چون همه چی رو خوشت امد میبوسی کفش ، تو نمایشگاه فرش فرشها رو میبوسیدی، بلوز بچه ای که تو پارک بود ، پای آقاجونو که بهش ادوو میگی به مامان نجیب هم اجوو میگی
چند روزه میرم خرید یه اخلاق مامانتم اینه که وقتی چیزی میخره باید یه بار ببره تعویضش کنه عادتمه البته از وقتی با بابات ازدواج کردم اینجوری شدم
این روزها اونقد دوست دارم آسمونو نگاه کنم همیشه نزدیکیهای عید این حس بهم دست میده عاشق هوای بهارم میدونم این بهار بهمون خیلی خوش میگذره انشالله . شما هم بزرگ شدی مثل بهار گذشته نیست که آویزون من باشی الان برا خودت یه پا ادم بزرگ شدی رو دو تا پات راه میره راهم چه عرض کنم بیشتر شبیه دویدنه
الان بابات اس ام اس داده بیداری گفتم اره زنگ زده میگه میام دنبالت والا من میخوام تنها باشم یه خورده مغزمو رو سایلنت بذارم طفلی مغزم سوت میکشه اون قسمتش که مربوط میشه به منطق خراب شده خخخخخ میخوام به تو فکر کنم وقتی خونه نیستی هی چشمم دنبالت میگرده هی کارات میاد جلو چشمم و باز میخندم ای اویمین (evimin) نشسه قوربان اولوم گیرده گوزلرین مارل پارچاسه، فیستیک
میدونم این ننه پندار اینو بخونه میگه نیر ترجمه لطفا . اینها قربون صدقه های من برا پسرم به زبان ترکی بود
برم دوش بگیرم اماده بشم بابایی بیاد دنبالم بریم خونه رباب جون. راستی تازگیها تو حموم گریه میکنی این از وقتی شد که به مامان بنیا الناز پز دادم که ارین از حموم خوشش میاد ای خدا چرا من خودم بچه خودمو چشم میکنم اخه این چندمین باره توبه هم نمیکنم
مامانی بعد ابن مطلب یه پستم میذارم برا این ماه به عنوان اخرین مطلب سال 91 بعدشم میریم سال جدید انشالله به امید روزهای خوب و خوش پر از سلامتی و دلخوشی برا همه به خصوص برا 75 میلیون نفر ایرانی تحریم شده هسته ای الهی این هسته بخوره تو سرمون که باعث اینهمه گرونی شده خوب سیاسی شد دیگه من برم تا سران فتنه نشدم
راستی اقای بد غذا این کم غذا شدنتم از یه طرف اعصابمو خراب میکنه لطفا غذا بخور خواهش میکنم جون مامانی تو رو خدااااااااااااااااااااااااااااااا
خدایا به خاطر همه نعمتهات سپاسگذارم