18-19-20 ماهگی گل پسر من تاج سر من
این پست در یک طول 3 هفته نوشته شده یا اصلاح شده یا اضافه شده مطلب پاک شده فقط خدا میدونه چقدر سخت بود این آپدیت یا بهتر بگم آپدیر به دیر
بعد اخرین پستی که وبلاگت گذاشتم یعنی همون ماه شما یه سرماخوردگی داشتی
یه مدتی هم کم اشتها شدی که پدرم در امد بعدش خدا رو شکر بهتر شد همون فروردین تولد بابایی بود که هیچ کادویی براش نخریدیم ایشالله همیشه سالم باشه سایش بالا سر منو شما
اردیبهشت واکسن داشتیم که برا منو بابایی کابوسی بود ولی خدا رو شکر خیلی اذیت نشدی فقط روز دوم یکم بی طاقتی میکردی و پاتو میکشیدی
همون ماه یه اسباب کشی بی خودی داشتیم به یه خونه خیلی خوشگلتر که دوباره برگشتیم سر خونه اولمون و متوجه شدم این خونه رو من خیلیییییییییییییی دوست دارم و نمیخوام ازش برم خونه ای که میخواستیم بریم خیلی خوب بود حیاطم داشت ولی با اینکه آپارتمان نبود خیلی سر و صدا داشت اونطور که مشخصه ما زاده شدیم فقط برا طبقه بالا نمیتونیم کسی رو بالا سرمون تحمل کنیم
هر کی بهم میرسه میگه خدا به دادت برسه عجب بلایی شده پسرت
دستت به اب سردکن یخچال نمیرسه قاشق دراز میکنی تا ازش اب بریزی شدید اهل خاله بازی هستی و با وسایل اشپزخونه بازی میکنی برا خودت اشپزی میکنی تازه بهم میگی تو قابلمت قاقا و آب بریز ، صندلیت یا میزتو میاری میچسبونی به میز ارایش من وسایل آرایشمو بر میداری و ارایش میکنی عاشق رژ زدن و کرم زدنتم کرم خودتم میشناسی و بعد حموم میگی کرم یعنی کرم بزن
عاشق ماشین پراید سفید هستی چووووووون ماشین ادوو (بابای من)که بهش حاجی هم میگی پرایده تا میریم خونشون کارمون فقط اینکه تو حیاط بشینیم تو ماشین. یه بلایی سر ماشین بابا زاهد میاری تازه میتونی ماشین رو روشن کنی و بعد میخوایی دنده رو پایین بکشی که راه بیوفتی که نمیتونیییییییییی اهنگهای مورد علاقتو زدیم به سی دی تا تو ماشین باهاش حال کنی و گاهی باهاشون میرقصی و بشکن میزنی از پنجره ماشین دولا میشی بیرون و هر کاری میکنم نمیتونم بیارمت تو اخه صندلی ماشینتو که استفاده نمیکنی که مادر
از دستت همه کشوها رو چسب زدم ، وقتی میگی مامان آب آب که میدم بهت میگی من من یعنی خودم بخورم تا میدم بهت میری آشپزخونه میشینی کنج دیوار و میریزیش زمین بعد باهاش اب بازی میکنی میگی دایو دایو یعنی دریا درست کردی زیر بغل میزنی تو دهنت توی چشمت هنوز نفهمیدی ما اونو کجامون میزنیم پارکینگ بازی میکنی میگی در گاراژو باز کنید من با موتورم بیام تو بعد درو ببندید بعد باز کنید برم بیرون اونم همه درها رو یه خورده بسته باشه قبول نمیکنی
هر چی میبینی میگی من من حتی شده که تو پارک دوچرخه بچه مردم رو از دستش گرفتیم سوار شدیم
شدیدددددددددددد به مو کشیدن بچه های مردم علاقه درای تا یه چیزی بخوایی ندن بهت موهاشونو میکشی اونم چه کشیدنی 3 نفر نمیتونن بچه مردمو از دستت نجات بدن مخصوصا موهای دختر دایی بیچارت رعنا رو اونقدر کشیدی که من همیشه مثل سایه دنبالتم که نکنه باز موهاشو بکشی
قشنگ میتونی با موبایل منو بابا کار کنی و گالری عکس رو پیدا کنی بعد بشینی فیلمهاو عکسهای خودتو ببینی ، موبایل بابایی رو هی خراب میکنی ذاتا بابایی دنبال بهونه هست موبایلشو عوض کنه ، عاشق نماز خوندن هستی تا اذان میده میگی اذو نماز تازه میتونی اذان هم بگی ولی فقط کلمه نماز رو با اهنگ میخونی بعدشم میگی نماز قبول
هر چی بخوایی بهت بدم بعدش میگی مرسی و من این ادبتو به رخ بابایی میکشم که ببین چی تربیت کردم اخه بابایی گاهی یادش میره تشکر کنه
هر چی رو خراب کنی با اهنگ خاصی میگی اوه اوه بعد که میگم کی این کار رو کرد میگی عمو
خونه مامان بزرگها و خاله مینا که عاشقشی میریم خیلی شرمنده میشم چون خیلی خراب کاری میکنی تو خونه اشون همه چی گم میشه شکسته میشه خراب میشه خونه خاله مینا ساعتو شکستی البته رو دیوار بود هاااااااااااا بعد میگن کی شکست ارین ؟میگی اوه اوه رضا یعنی پسر خاله رضا شکسته که تبریز دانشجو هست جالب اینکه رضا خودش ازت پرسید ارین ساعتو کی شکسته ؟گفتی: عمو بعد دیدی نه عمو هم اونجاست با شهامت زدی به سینت و گفتی من من بعدشم برا خودت دست زدی
مثل طوطی هر چی میگیم تکرار میکنی میتونم بگم همه کلمه ها رو میدونی و تکرار میکنی ولی جمله سازیت هنوز کامل نشده عاشق نیر ماما گفتنتم گاهی نیرم میگی تازه فهمیدم اسمم چقدر قشنگ بوده
عاااااااااااااااااااشق آبگوشت و نیمرو و ماکارونی هستی
سر اجاق که می ایستم غذا درست کنم میایی میگی نیر ماما مکی یعنی ماکارونی درست میکنی یا درست کن عاااااااااااااشق ماکارونی هستی گاهی صبح ساعت 10 ازم ماکارونی میخوایی و من برلت درست میکنم
بعد پی پی هم میگی نیر ماما پیپیش و زود میری می ایستی جلوی حموم یعنی بیا مونو بشور گاهی هم دوروغکی میگی تا بریم حموم آب بازی کنی
موهات اونقدر بلند شده بود که همه فکر میکردنند دختری تا بردیمت اریشگاه و یکم موهاتو کوتاه کردیم ماشالله ماشالله رشدش زیاد یعنی هر 1 ماه به یک ماه کوتاهی لازم داری
چند روز پیش در اتاق رو رو خودت قفل کردی نیم ساعت طول کشید تا بیرونت بیاریم من نتونستم درو باز کنم به بابایی زنگ زدم امد درو شکست تا شما رو بیرون بیاریم اونقدر گریه کرده بودی که داشتی از حال میرفتی از شانسمون چراغ اتاق روشن نبود و اون شب رعد و برق میزد و شما میترسیدی. اینه میز آرایشمم که شکستی عکسشو میذارم برات
روز مادر امدو رفت نه خودم نه مامانای خودمون کادو نداشتیم چون اسباب کشی میکردیم و نشد بریم خرید
ولی در عوضش روز پدر دو تا کادوی خیلی خوب گرفتیم برا پدر و مادر بزرگهاتو کلی
امروز و دیروز تعطیل بود رفته بودیم باغ اقاجون کلی بهت خوش گذشت الانم خوابیدی و من با 3 ماه تاخیر امدم به روز بشیم میدونم کلی مطلب یادم رفت بنویسم.
23 م بابایی باز میره چین ناراحتیم که تنها میشیم خوشحالیم که سوغاتی میاره
این عکسها ماله 18-19-20 ماهگیته نفسم
اینجا 18 ماهته هفته سوم فروردین
با هم خیلی عکس گرفتیم ولی این تنها عکس قابل قبول بود داشتم به شما میگفتم به دوربین نگاه کن
مدل خوابیدنت رو این گربه بیچاره و مدل لباس پوشیدنت و یه چیزهای دیگت تو حلقم اینجا 19 ماهته
آینه میز آرایش رو شکستی کنار میز ایستادی آینه رو هل دادیی جلو چرا؟ چون میخواستی کیف آرایشمو از پشت آینه در بیاری
از این به بعد 20 ماهگیته قربونت برم
خوشمزترین کبابی بود که عمرم خورده بودم چون تو بادشون زده بودی چشماشوووووو
طالبی بستنی میخوری بعدشم میگی به به بعدم گرسنت شد گفتی هم هم ساعت 12 شب برات غذا درست کردم در عرض 6 دقیقه
خدایا از همه نعمتهات سپاسگذارم