الان دیگه منم مثل همه آدمهای دنیا دندون دارم
فرشته کوچولوی شیطون و بلای من 1 تیر بابایی برا 20 روز رفت چین برا ی سفر کاری من و شما هم رفتیم خونه آقا جونی تو این مدت که بابا یی نبود شما هم دندون در آوردی هم دست زدن و سرسر کردن یاد گرفتی هم سینه خیز رفتی. اون لحظه که بعد 20 روز شما و بابایی همدیگرو دیدن خیلی رومانتیک بود برا 5 ثانیه زل زدی به بابا نه پلک میزدی نه میخندیدی بعد که شناختیش خودتو انداختی بغل بابات خیلی خوشحالم که بابا داری خدا هیچ بچه ای رو بی پدر و مادر نکنه هر بار که تلفن زنگ میخورد شما میگفتی باب ابا بابابا آیییییییییییی ما دلمون کباب میشد البته هر روز تو اسکایپ همدیگرو میدیدیم من دوربین رو تنظیم میکردم رو زمین تا بابایی سینه خیز رفتنتو ببینه ...
نویسنده :
نير
12:38