11 ماهگی
درست 4 روز بعد اخرین مطلبی که تو وبلاگت نوشتم شما چهار دست و پا رفتی 3 روز بعد اون از اشیاء گرفتی و بلند شدی
2 تا دوندون هم از بالا در آوردی ، انگشت اشاره تو میگیری و چیزهایی که به نظرت جالبه رو به ما نشون میدی بابا یه برنامه ای زده گوشیش sound touch که صدای همه چیزی که اطرافمون هست رو به شما آموزش میدیم که فلان صدا ماله فلان چیزه از صدای ساعت و گوسفند و پیانو خیلی خوشت میاد خلاصه تا میخوایی اذیت کنی زووووووووووودی گوشی بابا میاد وسط ، خیییییییییییییییلی به همه چیز دقت میکنی خاله مینا بهت میگه انیشتین کوچولو که سی دی هاشم برات گرفتیم هیچ وقت به خود ماشینها نگاه نمیکنی به چرخشون دقت میکنی به هر چیزی که گرده و میچرخه علاقه داری یه چیزهایی رو به ما نشون میدی که تعجب میکنیم شما چجوری متوجه اونها شدی ، کولر ساعت انگور رو که میگیم با دستت اونها رو نشون میدی برامون یه بلایی شدی بیا و ببین همه بهم میگن :طفلک از دست این وروجک چی میکشی یه لحظه آروم نمیگیری ماشالله فقط دلت میخواد به همه چیز دست بزنی هیچ چیزی شما رو 2 دقیقه سرگرم نمیکنه زودیییییییییی یه سرگرمیه دیگه پیدا میکنی گاهی وقتا دلم برای خودم میسوزه تا یخچال رو باز میکنم زودی خودتو میرسونه بهش تا میخوام ببندم گریه میکنی ، خودت به شوشوله خودت دست میزنی و غششش میکنی از خنده باغ آقاجون نزدیک فرودگاهه تا هواپیما میاد یا میره با چشمات دنبالش میکنی وقتی از چشم دور میشه تو آسمون دنبالش میگردی
ماه رمضون هم تموم شد و ما هر روز شام مهمون بودیم شما خوابتون حسابی به هم ریخته بود
اینم چند تا عکس از 10 ماهگی شما:
اینجا داری با موبایل بابا ور میری در حالی که به تیوی نگاه میکنی